حسینحسین، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

حسین کوچولوی ناز گل گلی

عکس 100

اخ حسین چقد اذیت میکگنی توووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو روانی شدمممممممم به خدا به قول خودت جلقه . با بابا سعید میری کلاس شنا . تمام روز درگیری با جقله کلا تیپ تو خونت اینه هاااا جیدرتووووووووووووو که میگی تسلیم کلا در حال عوض کردن لباسی توووووووووووووو   مامانی تمام لباسای پارسالت واست کوچیک شدن .ببین شلوارتو .قربون قدت ...
20 مهر 1392

عکس 99

فدات بشه مامان کلی خوردیاااااااااا یادت باشه انگری برد که از مشهد گرفتی به دقیقه نشد دود کردیش رفت هوا . اینجا هم رفتیم کوه سنگی بس بد اخلاق بودییییییییییییییییییی اصلا نشد ازت عکس بندازم ..تا میگفتم عکس پشتتو میکردی بهم اینم عکسی که تو حر بابایی ازت انداخت . فدات ... خیلی خسته شده بودیا دیگه داشتی غر میزدی اخییییییییییییییییییییییییییییییی   سلام به همه خوانندگان محترم وهمه که بهمون سر میزنن .من هنوز نتوستم جواب نظرات شما عزیزان رو بدم .ولی دوستون داریم هااااااا جونم واستون بگه که اندر احوالت حسین اقا که همینجور مونده تغییر نکرده که نکرده ..یعنی هر چی از شیطنتش بگم کم گفتم...
20 مهر 1392

سلام سلام.

سلام به همگی ..یکم تنبل شدم دوباره ولی باز اومدم   یکی از نوشیدنی های مورد علاقت ...تا تموم نکنی ول کن نیستی میگی اوففففففففففففففففففففف نگیر هههههههههههه   یکی از اهنگ های مورد علاقت ...جدول ضرب پرشین تون واقعا با این پای کثیفففففففففف ژست گرفتن داره بیا بالا نمیگیرم دیگه ساعت ٩ صب وکباببببببببببببب عجیبه!       یاد قدیما به خیرررررررررررررر چقدر کوچولو بودی                         ...
19 شهريور 1392

جمعه شهریور ماه

از اونجایی که جمعه یه روز شهریور ماه بابایی رفته بود گردش منو تو تنها موندیم تصمیم گرفتم کیک درست کنم تو هم چقد کمک کردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! کنار توستر نشستی تا کیک بپزه اینجا هم قهریس چرا نمیپزه ههههههههههههه انقد نشستی تا این که پارک البته قبلش هوس اسکوتر سواری کردی رفتیم بالا تا بیارمش پایین هههههههههههه چه بد وایسادی اینجا هم یه پرتغال دیدی پرتش کردی پایین انقدم ذوق کردی میگی عسک ننداز ازم هههههههههه تو پارک اول شکمتو سیر کردی بعد رفتی بازی اینم کیکی که درست کردیم پسرم ذوق کیکشو داه اینم کیک خواننده ها بفرمایین کیک ...
18 شهريور 1392

عید 1392

سلام پسر گلم .امسال عید ٥ امی هست که تو کنارمونی عزیزم .خیلی خیلی خیلیییییی شیطون تر شدی امروز رفتیم پارک به بچه ها میگفتی این پارک خودمونه من رییسم من قربانمممممممم .عین بابات توهم داری هههههههههههههه.الانم من وتو تو اتاقیم تا تو کارتوون ببینی وبابایی بخوابه . حالا بریم عکسای عیدتو بذارم کمه ولی بازم جالبه از تو ماشین بابایی بیرون نمیومدی اینجا هم همون جایی که رفتیم ١٣ بدر یعنی بهشت بودااااااااا اینجا حسین ومهشادی اینم لج ١٣ بدر .قربونت اون لجت اینجا هم عم و هاتف عمو من. چهر وبابایی اومده بودن کوه به به ووی دلمممممممممممممممممم ضعف رفت ...
12 شهريور 1392

عکس شهریور ماه

پسلام .اول خدمت خوانندگان عزیزم بگم از توجه همتون ممنونم .ولی نمیدونم چرا نمیتونم جواب کامنت هاتونو بدم ..شما ببخشید حسین اقا الان مشغول تی وی دیدن هستن کارش شده برنامه کودک نگاه کردن ... البته باز چند وقته مثل اوایل لج باز شده در حدی که دیگه خونه نشین شدم از ترسم چون عجیب میره تو مخه بقیه پسرم دوباره اروم شو تا بقیه دوست داشته باشن بریم سراغ عکسات تا اسم عکس میاد میری سراغ ادا اطوارای عجیب اینم کیکی که به مناسبت تولد دختر عمه بنده اورده بودن ..ولی تمام مراحل برش کیک وفوتش با شما بود هههههههههه اینجا هم تو جنگل تنها شدیم میگفتی همه خرسا رو خودم میکشم ... یه روز صبح خواستیم بریم بیرون الا بالل...
12 شهريور 1392

عکس 87

سلام پسر گلم امروز ساعت 6 صبح  گوشیم زنگ خورد بدوبدو رفتم جواب دادم مادر جون بود گفت ما میریم سمت جنگل شما هم بیاین .من اومدم خوابیدم گفتم صبح به این زودی کجا برم .ولی اصلا خوابم نگرفت بدو بدو وسیله جمع کردم بابایی رو بیدار کردم تو هم عین هاپو هههههههه .رفتیم جنگل .وای انقد خنک بود هواش عالی بود .ولی مامانی این روزا علاقه زیادی به گرفتن گردن افراد داری در حد مرگ گردنو بغل میزنی وفشار میدیییییییییییییییییی که حالت تهوع دست میده به ادم دیگه اخرا همه عصبانی بودن از دستت مگه متوجه میشدی؟؟ کی تو بزرگ شی من نفس بکشم بریم عکس بازی البته این عکست واسه زمانی که تمرین نقاشی میکنی واسه کلاس این عکست واسه زمانی که چند ماه عادت کرد...
26 مرداد 1392

حسین جونی وگشت وگذار تو باغ

جمعه اون هفته خیلی حوصلمون سر رفته بود ساعت 1 بود به بابایی گفتم بریم بیرون شهر یکم بچرخیم ...که رفتیمو سر از از باغ مادر جونشون در اوردیم ..وای خوب شد رفتیم عالی بوددددددددددددددددددددددددددددددددد ..تو انقد بازی کردییییییییی ولی حیف افتاب خیلی سوزان بوددددددددددد.کلی ازت عکس انداختم اینجا وایسادی داری رود خونه رو نگا میکنی گیر دادی انار ها رو بچینی ولی اخه هنوز تلخن مادرررر هندونه ای جاااااااااااااااااااااان اینجا هم قهر کردی چرا نمیذاریم دست به میوه ها بزنی عینکت تو ماشین موند چشاتو همش افتاب میزد اینم خیار های باغ اینم خیار هایی که با هم چیدیم تازشم من همشو خیار شور ریختم ههههههه ...
1 مرداد 1392