حسینحسین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

حسین کوچولوی ناز گل گلی

ختنه شدن حسین

پسر گلم بالاخره بعد 5 سال که میدونم اشتباه بزرگی بود وخیلی دیر شده شده بود ختنت کردیم و خیلی هم اذیت شدییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ..انقد بهونه اوردی که احساس میکنم چند سال پیر شدم .......ولی بعد یه هفته راه افتادی والان خیلی بهتری ودوباره شروع کردی به راه افتادن وشیطونی که پدر منو در اوردی مامانی تو کی میخوای از اذیی هات کم شه من نمیدونم از یک شنبه که 12 خرداد که ختنه شدی که خودش قضیه داره ...تو بیمارستان یه بخش شده بودو یه حسین ..همه عاشقت شده بودن مخصوصا پرستارا انقد قربون صدقت میرفتن ...عاشق موهات شده بودن ..وقتی از اتاق عمل بیرون اورده بودنت همش میگفتی کمک کمک یکی منو نجات بده ...خنده به لب همه اورده بودی گلکم... رف...
21 خرداد 1392

قصه 5

سلام مامانی جونم حسین جونم باور کن قصه لج بازیهات دیگه امونمو بریده .خیلی خیلی لج میکنی به خدا جرات ندارم از دستت جایی برم گوشه نشین شدم کسی هم خونمون نمیاد به خدا هر بار میرم بیرون میام ارزوی مرگ میکنم .تو رو خداااااااا تمومش کن امروز تو کبابی اشکمو دراوردی .واسه کباب اون خانومه لج کردی گفتی چرا اول به خانومه کباب دادن هر چی توضیح دادم ولی قانع نشدی .جوری که همه نگات میکردن به زور بردمت بیرون .چنان محکم زدمت که یه خانومه گفت با زدن که بچه تربیت نمیکنن .منم داد زدم گفتم ربطی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ طفلی کف کرد همه نگاش کردن .امیدوارم منو ببخشه .خیلی بی ادبی کردم تو رو خداااااااااا همه میکن عین بابا سعید لج داری ولی تمومش کن خسته شدمممممممم...
22 آبان 1391

عکس 4

مهر که گذشت الان ابانیم هنوز نرفتی دکتر ببینیم کتفت جوش خورده یا نه؟ احتمال زیاد فردا میریم ٥ شنبه تولد هستی بود کلا خیلی بد شدی .من همش روزا در حال گریه کردنم از دست تو .نمیدونم این چه لجه که تمومی نداره زندگیمو مختل کرده لج کردنت به خدا پیر شدم من .منم خونه نشین شدم باورت میشه دیگه نمیذاری ازت عکس بندازم بریم عکس فدات چقد سر به زیری .نسبت به دوربین حساس شدی هااااا     ...
14 آبان 1391

مهر ماه وتصادف لعنتی

حسین جونم دلم نیومد تو ماه مهر چیزی برات بنویسم اخه اول مهر بود تصادف کردی کتفت هم در رفت هم شکست عکس هم ندارم تو مهر خدا رو شکر این ماه سنگین تموم شد ...
14 آبان 1391

عکس 3

پسرم صبح تا سعید از خواب پرید گفتی منم میرم سر کار .قربونت برممممممممممممم با چشمای خواب الود رفتی دم در قربونت برم که اینقدر گریه کردی که رفتی سر کار الانم سر کاری هههههههههههه فدات شم فدای خواب الودگیت برم ذوقتو قربون   ...
29 شهريور 1391

عکس 2

اون هفته با بابایی رفتیم ماهی گیری .اخ چه حالی داد مامانی . تو بر عکس کرده بودی هی میگفتن ساکت تا ماهی ها فرار نکنن هی حرف میزدی عسلییی اوف چرا تصویر نمیاد عیب نداره عسلمممممم بریم عسککککککککککک تازه رسیده بودیم دریاچه اینم یه بچه ماهی مرده واییییییییی پسرمو ببین اینم ماهی هایمون دیدی ماهی هارو عزیزمممم وای ماهی پسرمووووو تو کفه این حرکتتم مامانی نمیدونم از خستگیت بود .چت شده بود هههههه قربونت برممم ...
24 شهريور 1391

عکس 1

حسین جونم .دیگه تقریبا تو خونه نو جا به جا شدیم ولی حوصلت خیلی سر میره .خونه قبلی با میلاد وفاطمه خیلی جور بودی .یادش به خیر 4 سال گذشت هییییییییییییییی. عیبی نداره عادت میکنی مامان رفته بودیم نهار خوران وپازل خریدی اینم شهرمون قربون قدت نمیذاری ازت عکس بندازم فدای اون چهره مظلومت بابا سعید موهاتو فشن کرده   ...
24 شهريور 1391

اولین عکس تو خونه جدید

هوراااااااااااا بالاخره اومدیم خون جدید گرچه هنوز کامل نیست ولی از مستاجری که بهتره هورااااااااااا فداتتتتتتتتتتت البته دوربینم شارز نداشت اینم یهویی انداخت بقیه عکسا سر فرصت عزیزممممممممممممممممممممممممممممممممممم ...
25 مرداد 1391