حسینحسین، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

حسین کوچولوی ناز گل گلی

سلام سلامممممممم

 سلام پسرم بالاخره بعد از کلی غیبت طولانی اومدیم وهنوز تو پسر خوب نشدییییییییی عیب نداره بذار من پیر شم ببخشید وبتو دیر اپ کردم دسته گلت بوددددددددددددددد دیگه بین خودمون باشه فهلا ماه پیش رفتیم النگدره کلی عکس ناناز ازت گرفتیم قربون پسر خودم جدیدا هر جا میریم میگی لباساتو در بیار شب بخوابیم .واسه همین اخر مهمونیا همش درگیریم نمیذاری صدا به صدا برسه بریم عسک بازی .به قول خودت عسک قربونت برممممم من که همش دنبال شیطونی هستی جیگرتو این گلا رو واسه من چیدی عزیزمممممممممممممممم خیلی با عکاس همکاری کردی غر نزن ای جونم دل عکاسو برده بودی تو داشتی میوفتادی هههه...
28 تير 1392

ما بر گشتیمممممممممممم

مامانی جونم بعد از غیبت طولانی اومدم دوباره وبتو اپ کنم ..من تنبل نیستما شما دیگه نمیذاری ازت عکس بندازم خوب بریم اصل مطلب دیگه داری مثل پسر بچه های بزرگ میشی کلاس شنا ونقاشی وکامپیتور ثبت نامت کردیم که کامپیوترو حذفش کردیم چون خودت یه پا معلمی بعد از ختنه شدنت من نیومدم تو وبت ..یه نی نی به جمع خانواده اضافه شد همتا دخمل عمو یاسر بعدشم واست جشن گرفتیم البته مث تولد بود مهمونا کم ولی کیفیت عالی راستی بابایی واست تب لت خریده که شبو روز باهاش سرگرمی اجازه نمیدی کسی بهش دست بزنه امروز هم تو پارکینگ صدا میومد رفتی بیرون دیدی تهمینه کوچولو داره بازی میکنه اومدی بالا گفتم چرا نرفتی بازی گفتی اون دختره مگه من دخترم؟؟؟؟؟ من کف کردم اصل...
25 تير 1392

ختنه شدن حسین

پسر گلم بالاخره بعد 5 سال که میدونم اشتباه بزرگی بود وخیلی دیر شده شده بود ختنت کردیم و خیلی هم اذیت شدییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ..انقد بهونه اوردی که احساس میکنم چند سال پیر شدم .......ولی بعد یه هفته راه افتادی والان خیلی بهتری ودوباره شروع کردی به راه افتادن وشیطونی که پدر منو در اوردی مامانی تو کی میخوای از اذیی هات کم شه من نمیدونم از یک شنبه که 12 خرداد که ختنه شدی که خودش قضیه داره ...تو بیمارستان یه بخش شده بودو یه حسین ..همه عاشقت شده بودن مخصوصا پرستارا انقد قربون صدقت میرفتن ...عاشق موهات شده بودن ..وقتی از اتاق عمل بیرون اورده بودنت همش میگفتی کمک کمک یکی منو نجات بده ...خنده به لب همه اورده بودی گلکم... رف...
21 خرداد 1392

قصه 5

سلام مامانی جونم حسین جونم باور کن قصه لج بازیهات دیگه امونمو بریده .خیلی خیلی لج میکنی به خدا جرات ندارم از دستت جایی برم گوشه نشین شدم کسی هم خونمون نمیاد به خدا هر بار میرم بیرون میام ارزوی مرگ میکنم .تو رو خداااااااا تمومش کن امروز تو کبابی اشکمو دراوردی .واسه کباب اون خانومه لج کردی گفتی چرا اول به خانومه کباب دادن هر چی توضیح دادم ولی قانع نشدی .جوری که همه نگات میکردن به زور بردمت بیرون .چنان محکم زدمت که یه خانومه گفت با زدن که بچه تربیت نمیکنن .منم داد زدم گفتم ربطی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ طفلی کف کرد همه نگاش کردن .امیدوارم منو ببخشه .خیلی بی ادبی کردم تو رو خداااااااااا همه میکن عین بابا سعید لج داری ولی تمومش کن خسته شدمممممممم...
22 آبان 1391

عکس 4

مهر که گذشت الان ابانیم هنوز نرفتی دکتر ببینیم کتفت جوش خورده یا نه؟ احتمال زیاد فردا میریم ٥ شنبه تولد هستی بود کلا خیلی بد شدی .من همش روزا در حال گریه کردنم از دست تو .نمیدونم این چه لجه که تمومی نداره زندگیمو مختل کرده لج کردنت به خدا پیر شدم من .منم خونه نشین شدم باورت میشه دیگه نمیذاری ازت عکس بندازم بریم عکس فدات چقد سر به زیری .نسبت به دوربین حساس شدی هااااا     ...
14 آبان 1391